من هميشه در انتظارم .
هميشه در انتظار چيزي هستم که نمي شناسمش و دم به دم به خيالم مي افتد که زندگي ام را به انتظار وقوع چيزي نشسته ام که هنوز رخ نداده است .
چه شبيهم به آنان که کنار درياچه نشسته و انتظار فرشته اي را مي کشند که آب را به تموج آورد .
اما اکنون فرشتگان برکه را به تموج آورده اند ، کيست که مرا در آب افکند؟
در آن مکان هول انگيز افسون شده مي روم و در چشم و در گامم اراده هست .