اشک تو چشماش حلقه بست.
تنها پسرم سالها جنگيد ، هشت سال اسير شد و همونجا هم جانباز شد.
پسرم آسايشگاهه ، منو نمي شناسه. بچه ها شو نمي شناسه ..
.